برتخمه و هندوانه ات دعوت كن!
بر آن لب عاشقانه اتدعوت كن !
آمد شب چله دست و دل بازي كن
اي دوست مرا به خانه ات دعوت كن !
دراين دنياي بي سامان بشر پشم !
سواد و خواندن و شعرودگر ... پشم !
فقط پول است و پول است و فقط پول
سوادوعشق و شادي و هنر پشم !
ندارد احترام مادرش را
براي بچه گفتار پدر پشم !
نصيحت هاي آقاي معلم
براي نسل نو باشد پسر پشم
ندارم پول تيغ و صاف كردن
رسيده اي خلايق تاكمر پشم !
بيا ريش مرا بتراش حلاج !
براي آن لحاف خود ببر پشم !
مرا دربانك و پشت گيشه ي خود
نيارددرحساب آن شيرنر،پشم !!
گذشته هشت روزازماه و پولم
كشيده ته، غذا شام و سحر پشم !
تصادف كردم وشد درخيابان
دوچرخم پنچرودربا سپر پشم !
سرودن با نوشتن :كار ِبي مزد
كتاب و شاعر والاگهر پشم !
ندارم چون پس اندازي پس ازاين
شب عيد و وطن گردي ، سفر، پشم !
وطن باشد بهشت مايه داران
صفاي ما و بي پول ِ دَمَر پشم !
شنيدم سكته كردي مايه داري
كشيده ريق ِ رحمت را به سر ،پشم !
رضايي شعرتو : بي مزّه باشد
به پيش ِ شاعر صاحب نظر : پشم !!
از آدم ِبی دین و ریاکار حذر کن !
رفتی تو اگر جانب بازار حذرکن !
چشم همه دنبال ِتو و رقص کفل هاست !
قربان ِتو از تنگی شلوار حذر کن !
قربانی ِخودسازد واهداف ِکثیفش !
ازشخص ِشکمباره و پروار حذرکن !
برنیش و دُمَش بوسه مَزَن داخل ِ بستر
صدبار به تو گفته ام از مار حذر کن !
یاراست که آخر بکند مُشت تورا باز
اسرارخودت حفظ کن ،از یار حذر کن !
هم کاسه ی انسان ِ فرومایه نگردی
از شخص فرومایه و بی عار حذر کن !
ریزد به تو در طی ّزمان زهر ِ خودش را
هی بوسه مَزَن برلب سیگار حذر کن !
اینقدر مگو آخ و مکن اوخ پسرجان !
هنگام بغل کردن دیوار حذر کن !
خواهی نشوی جن زده، بیمار روانی
از دوستی ِ آدم بیمار حذر کن !
مهمان چوشدی گاو مشو در سر سفره !
از سرزنش همسرو اغیار حذر کن !
چون باغ ِ هلو دیدی وتحریک نمودت
هی!خر مشواز عاقبت کار حذر کن !
از آدم بنگاهی و دلال جماعت
ای شخص فروشنده ،خریدار حذر کن !
توصيه :
چون كاسب كوچه كار مي بايد داشت
دربالش خود دلار مي بايد داشت
تا خوش گذرد ،چو پادشاهان قديم
صد خانه ،هزار يارمي بايد داشت !
افسوس :
افسوس كه عمر جاودان رفت از كف
سرمايه ي شادي جهان رفت از كف
دردا كه جواني ام چه بيهوده گذشت
دردادن قسط و صف نان رفت از كف !
رفتني :
هرچند دلش زغصّه ها خون شدو رفت
صدبار ادراه رفت بيرون شد و رفت
چون ديد كه افتاده گره دركارش
بادادن رشوه سخت ممنون شد و رفت !
دراينجا چندد كان است
كه پشت دخل كاسب ها كمين كرده
همه درانتظار مردمي بي حال و بي پولند
- همان هايي كه غرق فقر مي لولند –
نخستين :كاسب گردن كلفت و چاق و ديلاقي است !
كه خيلي طاغي و ياغي است !
كلك مرديست دود آلود و اخمو و سبيل آگين !
-همان كه توي مسجد بين مردم ، مؤمنان هي مي كند آمين ،!
كه تا شايد سر خلق خدا ،اين مردمان ساده لوح و روستايي را ،
بمالد شيره ي قزوين !
دوم : يك مُردني مَرديست عينكمند !
كه دايم مي زند لبخند !
،همان كه مثل زالو خون مردم را مكيده تا شده اينگونه ثروتمند ،!
وليكن ظاهرش آدم نما و سخت مطلوب است !
وپيش عمّه اش او آدمي خوب است !
من اينجا بين اين مردان ،كلك مردان بي انصاف ،
تعجّبناك و سرگردان و ترسكناك ! مي گردم !
كه ناگه مي رسد مامور تعزيرات
وكاسب ها به ناگه جيم مي گردند !
يكي مي گويد :«اين يارو
دوباره آمده تا تخته بنمايد
دكان و كاسبي مان را !
و نگذارد بيندازيم با تنبان به مردم بند تنبان را !
قلم دردست و دفتر دربغل مرديست خشماگين !
دگر مي گويد اين مامور
جريمه مي كند ناجور
واصلا اهل رشوه ،پول توجيبي گرفتن نيست !
چه بدمرديست !
سوم با ترس و لرزي خيس مي گويد كه «زاييده است گاوما !
چرا ؟ زيرا گران كردين نرخ لوبيا و ماش و سبزي را !
اگرچه توي اين اوضاع هردمبيل !
مشخّص نيست نرخ هيچ چيز ودكه ي انصاف ووجدان و مرّوت هم شده تعطيل !
وليكن اين مزاحم مردتعزيراتي بي دين
براي ماست عزرائيل !!
از اشعار دهه 1370
جنس ارزان شده گفتي ،خبري بهترازاين ؟!
خبرداغ و به روز ِ دگري بهترازاين !
گفت :«نسناس و خسيس است زن ِ «حاج صفر»
اي خدا قسمت من كن «صفري» بهترازاين !
خانمي صيغه ي يك نرّه خري شد فرمود :
«من نديدم به خدا نرّه خري بهترازاين »!
مُشت ايّام چوخوردو دَمَرو شد آقا
گفت باخنده كه :« ديدي دَمَري بهترازاين »؟!
گفت قاضي به زن شاكي ومشتاق طلاق:
«شوهرت هست فقير و حَشَري ،بهترازاين »؟!
نظرش هست فقط بر زن و اموال ِحرام
نيست اسطوره ي صاحب نظري بهترازاين !
اندكي نرم شده خا نم «كاترين اشتون»
جنگ نرم است خدايا قَدَري بهترازاين !
پشت خودرا چوسپر كردزنش، شوهر گفت:
«سخت و زبراست عزيزم سپري بهترازاين »!
دستمان خالي و سويِ سفر آخرتيم !
اي تو فريادرس ِما ،سفري بهترازاين !
كمرم زير گراني و غم و غصّه شكست !
لطف كن نيزعطاكن كمري بهترازاين !
سحرم فكر زن و بچّه و شب شام و ناهار !
مي خورم حسرت شام و سحري بهترازاين !
پيرمردي به زني خوشگل و آراسته گفت :
بازازكوچه ي ما كن گذري بهترازاين !
پدرش رند و زمين خوارو پسر مي گويد :
«چشم ايّام نديده پدري بهتري ازاين »!
وقت دعوا شده اي زوج جوان بشتابيد
فحش داديد به هم مختصري بهترازاين !
كارمندي چوخطر كردو زني را بوسيد
گفت :«ترسيدم و امّاخطري بهترازاين »؟!
اي «رضايي »شده شعرتو مزخرف اين بار
خيزو لطفا بسُرا شعرتري بهتر ازاين !!
دزدها را نزنيم
دزدها محترمند !
شايد آن دزدعزيز
رفته از داخل آن خانه بدزد چيزي !
قابلمه ،پول ،پلوپز ، ديزي !
دزد ها را نزنيم!
شايد آن دزد كه گفت
بي كس و كارم و آواره ،تهيدستم من
داشت پارتي ّ كلفت !
دزدهارا نزنيم
شايد اين دزد كه در خانه ي ماست
قصد خدمت دارد !
چند تا باغ و زمين ،خانه و شركت دارد !
دزدها را نزنيم!
عدّه اي از دزدان
آفتابه دزدند !
عدّه اي بادهوا مي دزدند !
عدّه اي بوسه زلبهاي بلا مي دزدند !
عدّه اي از دزدان
موقع درد ،دوامي دزدند !
اين روايت شده است :
از دكان شخصي
رفت دزدي كه بدزد چيزي
ناگهان از ديوار
زرت افتاد سرو پاش شكست !
قاضي محترمي
صاحب دكّان را
كرد محكوم چرا ديوارت بوده بلند ؟!
پس تو بايد بدهي
ديه بردزد وَباشي خرسند!
كه نرفتي دربند !
گفت دزد كه :«چرا درتقويم
جاي ِ
« روز دزدان »
اي عزيزان خالي است ؟!
اي كه گفتي:« بايد
دزدهارازد و كشت »
شايد آن زددغل را چو زدي
رفت و شاكي شد و ناگاه تورا
كرد محكوم به حبس ابدي !!
دزدها بسيارند!
باگروه دزدان
عشق ها بايد باخت !
ازكجا معلوم است
شايد اي دوست من و تو دزديم ؟!
غم نمي بايد خورد !
با گروه دزدان بايد ساخت !!
دعا :
اين زندگي پُر غم ِ ما آسان باد !
اين سفره ي ما پُرازبرنج و نان باد !
يارانه ي ما قطع نمايد هركس
تا آخر عُمربي زن و تنبان باد !
تبعيض :
زان روز كه اين زمانه افراشته اند !
تخم بدي و جنگ و جدَل كاشته اند !
يك عدّه فقير زاده اند از مادر
يك عدّه هميشه خورده و داشته اند !!
ر
شب جمعه نگارم رفته بانه
بياره جنس چيني تا به خانه
نخواهم جنس چيني تاهميشه
خداوندا توي بانه بمانه !!
همه جوهاي دنيا را درودن
هزاران شعر بي معني سرودن ،
به دوش خويش بُردن كوه الوند
فلات خشك را دريا نمودن ،
از انسان خسيس و گاوسيرت !
ز بهر قرض يك تومان ربودن ،
به خرها علم ِ شيمي ياددادن
به علم مردم نادان فزودن ،
بدي هاي تمام مردمان را
به ضرب و زور و با سختي زدودن ،
از آن بهتر به نزد من «رضايي»
كه زير ِ دست ِ يك گاگول بودن !!
خال مهرويان سياه و
نظرات شما عزیزان: