• مربوط به موضوع » <-PostCategory->


 

«این چه شوری است که در دور قمر می بینم

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم» (1)

شوهران را همه در حال خیانت به زنان

و زنان را همه در عشق و ددر می بینم

نه به سر مغز و نه در سینه ی آدمها قلب

همه دنبال کمر، زیر کمر می بینم!!

اینهمه قاتل و جانی به لباس ناجی

عده ای گرگ صفت شکل بشر میبینم

عده ای کشته شده جمع دگر آواره

مسلمین را ز همه قوم بتر می بینم

نه ز وجدان خبری هست به دنیا و نه دین!

نه ز انسانیت امروز اثر می بینم

همه سرگرم "حریم"  و "حرم سلطان"اند!

جمله را در پی "حوا" و "سمر" می بینم!

 شرمم از گفتن این بیت بیاید،  گاهی

جای انسان به جهان گله ی خر می بینم...

 

دوستان عزیزو خوش ذوق می تونن در صورت تمایل با این ابیات همراهی کنند...

 

پ. ن:

(1) بیت منسوب به حافظ

 

 

 

 

ابیاتی از علی آقا صاحب وبلاگ شعر برای جانان

 

این چه شوریست که در دور قمر میبینم
همه افاق بر از فتنه و شر میبینم


راه روشنگری این نیست عزیز جگرم
که همه حرف تو را دعوی زر میبینم


تو اگر فکر صلاحی بگو راه رهی
این چنین حرف زدن باد به بر میبینم


شرط انصاف به جا اور و عقلت مفروش
که در این دیگ عزا باچه ی خر میبینم


گر کمی شیخ زمان گرگ زمانه گشتند
من در این دام بسی ناز جگر میبینم

 

 

پاسخ به علی آقا

کار طناز بود نقل مسائل، حلش

بنده در حیطه ی افراد دگر می بینم 

راه حل دادن و حل کردن مشکلها بر-

عهده ی میزنشینان ِ دودر ! می بینم

 

 

و همچنین ابیاتی از  شیخ پشم الدین تلخی:

 

گر چه گويند كه حق تو بود "آزادي"

حرف حق گر بزنم ، توپ و تشر مي بينم !

خسته گشتيم از اين زندگي ي بيهوده

هر كسي چون نگرم ، پاك پكر مي بينم !

من از اين "تي. وي" ي ضرغامي دلم خونين است

       هم از اين روست ز ماهواره خبر مي بينم !

 

 

ابیات زیر از  دوست خوش ذوقیه که خودشون رو بچه مسلمون معرفی کردن

و البته من لطفی رو که به حقیر داشتن رو

شایسته ی خود ایشون و برخی از دوستان خودم میدونم

وه چه ذوقي كه به شعر تو بشر مي ببنم
ز بزرگان ادب در تو اثر مي بينم

همچو يعقوب كه نور بصر از ديده برفت
من به پيراهن تو نور بصر مي بينم

شده ويرانه ادب چند صباحي و تو را
هم به ويرانه چو گنجي ز گوهر مي بينم

به سمرقند و بخارا شده گُم خال هنر
نه ز طوطي و نه از قند, ثمر مي بينم

و حقيقت كه هلاهل شده در دوره ي ما
به حلاوت به زبانت چو شكر مي بينم

تو به شيرين سخني خسرو ديواني و من
خود چو فرهاد ِ زبون تيشه به سر مي بينم

"
پور ايران" پر ِ تو باز نشد ليك ببال
كه "اميد" تو چو شهباز به پر مي بينم

........................................................

و این دو بیت هم پاسخ من به این عزیز

آنچه را گفته اي اي دوست تو با طبع لطيف

همه را در خور افراد دگر مي بينم

خوشه چينم من از اين باغ و از اين بيش نيم

ليک شايسته ي تو ،  درّ  و گهر مي بينم

 

 

 

 

با سپاس از همراهی دوستان.

 

 

 



برچسب‌ها: طنز
نوشته شده در پنجشنبه هفتم شهریور 1392ساعت 13:10 توسط اميد | 19 حبه قند


با تشكر از پروين اعتصامي بخاطر همكاري صميمانه!!

 

 

 

شيخكي دافي به ره ديد و خفن چشمش گرفت!

داف گفت اي شيخ چشمت را كمي درويش كن!

شيخ گفتا واجب الارشاد باشي خواهرم!

گفت تو فكري به حال وضع ِ رخت و ريش كن!

گفت با اين ظاهرت قطعا به دوزخ مي روي

داف گفتا خواهشا كم صحبت از آتيش كن!

گفت هر چه بنگرم در تو حيا و حجب نيست

گفت با چشمان هيزت كم مرا تفتيش كن!

گفت چشم من نديده  از تو بدتر در حجاب

گفت پنهاني نگاهي بر عيال خويش كن!

گفت يك صيغه بخوانم تا به من محرم شوي

گفت خائن! شب برو مرغ خودت را كيش كن!

گفت امشب پس تو را در خانه خالي برم

گفت حال و حول در آنتاليا و كيش كن

گفت دارم پول از تعداد موهاي تو بيش!

گفت پولت را بده،  سطح شعورت بيش كن!

گفت امشب را بيا و فكر خير و شر نباش

گفت بر منبر كه گفتي: "گرگ نفست ميش كن"

گفت فردا راه توبه بر دوتامان هست باز !

گفت بر ايمان سستت يك دو ليوان جيش كن!!

................................................................

بند تنبان من از ايمان تو محكم تر است

نيم عمرت رفته پس فكري بر آن باقيش كن!!

 

 

 


برچسب‌ها: طنز, شيخ, تشكر
نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم مرداد 1392ساعت 8:25 توسط اميد | 48 حبه قند


 

 

ديروز كه رفت آفت از آبادي

 

گفتيم كه شد موسم جشن و شادي

 

در قالب شغل ديگر امروز آمد

 

من بستري ام دوباره در امدادي!!


 


برچسب‌ها: رباعي, طنز
نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم مرداد 1392ساعت 15:56 توسط اميد | 22 حبه قند


 

 

يك عده ثواب روزه ها را بردند

يك طايفه مثل مرد! آنرا خوردند

يك عده ببو، چو من، به ظاهر روزه

يك ماه تمام، خويش را آزردند!

 

 


برچسب‌ها: رباعي, طنز
نوشته شده در چهارشنبه شانزدهم مرداد 1392ساعت 15:46 توسط اميد | 10 حبه قند

هرچند كه حرف هاي چون قند زدي

 

هر نقطه كه پا گذاشتي گند زدي

 

دادي به درختِ مملكت كودِ دروغ!

 

بر شاخه‌ي آن،  فساد، پيوند زدي!

 

...................................................

 

 

 

بيماري اقتصادمان مشهود است!

 

توجيهِ گله‌گشادمان! مشهود است!

 

با اينهمه ادعا كه : " توپِ  توپيم"

 

اما كمبود بادمان مشهود است!!

 

...................................................

 

 

 

از آمدنت نبود كشور  را سود

 

از رفتن تو، گره  ز كاري نگشود

 

جز اينكه كنند مدتيمان مشغول

 

اين آمدن و رفتنت از بهر چه بود؟!

 

 


برچسب‌ها: رباعي, طنز
نوشته شده در شنبه دوازدهم مرداد 1392ساعت 15:50 توسط اميد | 22 حبه قند

حتما همه دوستان  بازي تيم ملي با تيم سال 98

و آشفتگي هاي اون به ظاهر جشن رو ديدين يا لااقل در باره اش شنيدين...

 

آن تحفه كه گرياند تمام ما را

خر فرض نموده كل ملتها را

 

درمانده به زير كار و بار يك جشن !

مي خواست مديريت كند دنيا را !!

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: